قاصدک

شعر و...

قاصدک

شعر و...

انیشتین و راننده اش

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود

 کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول

 سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا

 کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که

 خیلی احساس خستگی می کند؟

راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی

 کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی

 داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص

 دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از

 وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.

به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از

 آب درامد.

دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین

 راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند

 به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات

 پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!

           

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید عبادزاده مصدق saeed ebadzadeh mosadegh جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.sempolitic.persianblog.ir

گمان مبر که به آخر رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است

خیزران سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:00 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

سلام هدی قهری؟؟؟؟؟؟
من دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد