قاصدک

شعر و...

قاصدک

شعر و...

فردا...

 

 

 

 

چه کسی می داند؟!

 

        شاید این فرداها هرگز از راه نرسند!!!           

 

مدینه فاضله

خدا روستا را

                  بشر شهر را ...

                                      ولی شاعران

                                                        آرمانشهر را آفریدند

 

که در خواب هم

خواب آن را ندیدند

 

« قیصر امین پور»

 

 

 Have a nice day

 

دعا

‌‌«خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد : او می گوید : آری و آنچه می خواهی به تو می دهد ، او می گوید : نه و چیز بهتری به تو می دهد ، او می گوید : صبر کن و بهترین چیز را به تو می دهد .»

 

 

 

شعر زمان ما

لحظه های کاغذی

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی ، بال های استعاری

لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین ، آسمان های اجاری

با نگاهی سرشکسته ، چشم هایی پینه بسته

خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی ، پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری

رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری 

« زنده یاد دکتر قیصر امین پور»

 

سایت

سایت

تو می آیی

و با طلوع ماه تو

بساط همه ماهواره ها برچیده خواهد شد

ماهواره ها حقیرتر از آنند که

در برابر خورشید جمال تو بایستند

آن گاه

ندای «انا المهدی»

بر  همه ی شبکه های اینترنت

اینتر خواهد شد

و آن وعده الهی

به وقوع خواهد پیوست

آن روز تنها یک سایت بر تمامی شبکه های

 جهانی حکومت خواهد کرد

و آن        http://www.mahdi.com 

 

 

 

هفته دفاع مقدس

جواب شهدا را چه خواهیم داد؟

 

v   آیا تا به حال از خود سوال کرده ایم بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟ و یا جواب شهدا را چه خواهیم داد؟

v   ما که همه چیزمان از شهداست چرا از آن ها فاصله گرفتیم؟

v   چرا در جامعه ما ارزش های دیروز ضد ارزش های امروز است؟

v   شهدا کار بزرگی برای ما کردند ما برای آن ها چه کردیم؟

v   چقدر در راه شناخت آن ها قدم برداشتیم؟

v   چقدر در زندگیمان هدفشان را دنبال کردیم؟

v   چقدر خونشان را پاسداری کردیم؟

v   چرا صفای دوستی با آن ها را رها کرده ، چرا جاودانگی را رها کرده و رو به سوی پوچی ها کرده ایم؟

 

   

خاطرات مدرسه

خاطرات مدرسه

یاد آن روز که بی غم بودیم ، بی خبر زا همه عالم بودیم

هم چو یک روح ولی در دو بدن ، دل تو بود یکی با دل من

تازه رو چون گل بستان بودیم ، هر دو اطفال دبستان بودیم

صحن جولانگه ما مدرسه بود ، مشکل آن روز فقط هندسه بود

جز ز تنبیه معلم سر درس ، کی مرا بود ز کس وحشت و ترس

کی تو را بود غم و غصه به دل ، یا به جز درس ریاضی مشکل

یاد داری ز دبیر انشاء ، خواستی معنی نومیدی را

گفت امروز نخواهی فهمید ، گویم این را به تو وقتش چو رسید

الغرض جور فراوان بردیم ، تا که آن راه به پایان بردیم

پس شباب آمد و آن بی خبری ، عمر در بی خبری شد سپری

همچو بلبل همه در نغمه و ساز ، گرد گلهای چمن در پرواز

تا که امروز پس از چندین سال ، تا مگر دور کنم جان زملال

تا ز نو تازه شود عهد قدیم ، سوی تو بال گشودم چو نسیم

تا کنم با تو ز نو راز و نیاز ، صبح دم سوی تو کردم پرواز

گفتم ار لب به سخن بگشاییم ، رنگ اندوه ز دل بزداییم

لیک افسوس چه دیداری بود ، لحظه سخت دل آزاری بود

ما دو تن چون دو گل پژمرده ، سیلی از باد خزانی خورده

ناگهان ساکت و خاموش شدیم ، از می خاطره مدهوش شدیم

در زبان قوت گفتار نبود ، دیده را طاقت دیدار نبود

آن چه دیدیم در ایام شباب ، مگر امروز ببینیم به خواب

این زمان غیر گرفتاری نیست ، فرصت یاری و غمخواری نیست

چو غریقی که به ساحل نرسد ، غیر مشکل پی مشکل نرسد

کاش از لطف خدا بار دگر ، می سپردیم ره رفته به سر

کاش ایام خوش مدرسه بود ، مشکل ای کاش فقط هندسه بود

عاقبت معنی نومیدی را ، اوستادی دگر آموخت به ما

«مهدی سهیلی»

 

         See you later

 

رمضان ماه خودسازی

9

 

رمضان ؛ ماه خودسازى

خودسازى از خودشناسى آغاز مى‏شود. نخست ‏باید خود را شناخت تا بتوان خود را ساخت، چرا که با خودشناسى، خداشناسى ‏تحقق مى‏یابد و اگر خدا را شناختیم، خود را ساخته‏ایم.

ماه رمضان، ماه خداى عزوجل است که در آن پاداش کارهاى نیک دو برابر مــــــــى ‏شود و گناهان زدوده مى‏شود.

ماه رمضان، ماه برکت و افزایش است.

ماه رمضان، ماه بازگشت و انابه است.

ماه رمضان، ماه توبـــــــــــــــــــه است.

ماه رمضان، ماه آمرزش گناهان و مغفرت است.

ماه رمضان، ماه آزادى و رهایى از جهنم و دست‏یابى به بهشت است.

 

 

 

 

kHave a good week'

 

 

به باغ هم سفران

 

گلچین روزگار عجب با سلیقه است   می چیند آن گلی که به عالم نمونه است

 

دوستان مهربونم سلام

دوشنبه هفته ای که گذشت سالگرد درگذشت دکتر حسابی فیزیکدان برجسته ایرانی بود. به همین مناسبت دیروز یعنی پنجشنبه مراسمی با حضور دوستان و شاگردان وی در منزل شخصی ایشان برگزار گردید. نمی دونم دکتر حسابی را چه قدر می شناسید، ولی بهتون توصیه می کنم که حتما حتما زندگینامه اش را که پسرش بعد از فوتش جمع آوری و چاپ کرده بخونید، من هم سعی می کنم در آینده نزدیک خلاصه و یا شاید هم قسمت هاییش را براتون بنویسم.

 

                                                

d   f    d   f   d   f    d   f

 

 

صدا کن مرا ، صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف ، در متن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد

و خاصیت عشق این است

کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم ، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم!

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین ، عقربک های فواره در صحنه ی ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

در این کوچه هایی که تاریک هستند

 من از حاصلضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که

 خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن ، مثل یک در به روی هبوط گلابی

در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه

دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن آمد صدا کن مرا

و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو

بیدار خواهم شد و آن وقت

 حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تََر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و دادی که چرخ زره پوش

 از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را

 به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان

 در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من ، مثل ایمانی از تابش استوا گرم

تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید

 

«سهراب سپهری»

 g Have a good wee s

 

دردواره ها

دوستان خوبم سلام

امروز بدجوری دلم گرفته...

 

دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را

 بر پوست کشیده شب می کشم

چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است

«فروغ فرخزاد»

 

 

 

 

دردواره ها

 

دردهای من

جامه نیستند تا ز تن درآورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته سخن در آورم

نعره نیستند

تا ز نای جان برآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من

گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی که چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه های ساده ی سرودنم

درد می کند

انحنای روح من

شانه های خسته ی غرور من

تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است

کتف گریه های بی بهانه ام

بازوان حس شاعرانه ام

زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟

درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب

پافشاری شگفت دردهاست

دردهای آشنا ، دردهای بومی غریب

دردهای خانگی ، دردهای کهنه لجوج

اولین قلم

حرف ،  حرف درد را

در دلم نوشته است

دست سرنوشت ، خون درد را

با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد رنگ و بوی غنچه ی  دل است

پس چگونه من

رنگ و بوی غنچه را ز برگ های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا

دست درد می زند ورق

شعر تازه ی مرا

درد گفته است

درد هم شنفته است

پس در این میان من

از چه حرف می زنم؟

درد ،  حرف نیست

درد نام دیگر من است

من چگونه خویش را صدا کنم؟

«  قیصر امین پور »

 

Have a nice day