قاصدک

شعر و...

قاصدک

شعر و...

مارگوت بیگل

عشق ، عشق می آفریند

عشق زندگی می بخشد

زندگی رنج به همراه دارد

رنج دلشوره می آفریند

دلشوره جرات می بخشد

جرات اعتماد به همراه دارد

اعتماد امید می آفریند

امید زندگی می بخشد

زندگی عشق می آفریند

عشق ، عشق می آفریند.

« مارگوت بیگل»

 

 

قرن ما

قرن ما

روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی ، پاکی ، مروت ابلهی است!

صحبت ااز موسی و عیسی  و محمد نابجاست

قرن موسی چمبه هاست!

          ****

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر- حتی قاتلی برادر

اشک در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام ، زهرم در پیاله ، زهرمارم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

          ****

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای! جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند!

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آن چه این نامردمان با جان انسان می کنند!

          ****

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن: مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن: یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن: جنگل بیابان بود از روز نخست!

          ****

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این مصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است!

 

 

ازکتاب یک آسمان پرنده" فریدون مشیری"

 

 

See you later****

 

 

 

همراه حافظ

دوستان خوبم سلام

امیدوارم که حالتون خوب باشه.راستش تصمیم گرفتم برای یک مدتی فقط شعرهای فریدون مشیری را بنویسم.دوست دارم نظرتون را راجع به این شعر فریدون مشیری بدونم.

 

همراه حافظ

در درون معبد هستی

بشر در گوشه محراب خواهش های جان افروز

نشسته در پس سجاده صد نقش حسرت های هستی سوز

به دستش خوشه پربار تسبیح تمناهای رنگارنگ

نگاهی می کند سوی خدا از آرزو لبریز

به زاری از ته دل یک دلم می خواست می گوید

شب و روزش یک دریغ رفته و ایکاش آینده است

 

                   *****

 

من امشب هفت شهر آرزوهایم چراغان است!

زمین و آسمانم نور باران است!

کبوترهای رنگین بال خواهش ها

بهشت پر گل اندیشه ام را زیر پر دارند

صفای معبد هستی تماشایی است

ز هر سو نوشخند اختران در چلچراغ ماه می ریزد

جهان در خواب

تنها من در این معبد، در این محراب

 

                   *****

 

دلم می خواست: بند از پای جانم باز می کردند

که من تا روی بام ابرها پرواز می کردم

از آن جا با کمند کهکشان

تا آستان عرش می رفتم

در آن درگاه درد خویش را فریاد می کردم!

که کاخ صد ستون کبریا لرزد!

مگر یک شب از این شب های بی فرجام

ز یک فریاد بی هنگام

به روی پرنیان آسمان ها – خواب در چشم خدا لرزد!

 

                   *****

 

دلم می خواست دنیا رنگ دیگر بود

خدا با بنده هایش مهربان تر بود

از این بیچاره مردم یاد می فرمود!

دلم می خواست زنجیری گران، از بارگاه خویش می آویخت

که مظلومان خدا را پای آن زنجیر

ز درد خویش آگاه می کردند

 

                   *****

 

چه شیرین است وقتی بی گناهی

داد خود را از خدای خویش می گیرد

چه شیرین است اما من

دلم می خواست اهل زور و زر ناگاه!

ز هر سو راه مردم را نمی بستند

و زنجیر خدا را بر نمی چیدند!

 

دلم می خواست دنیا خانه مهر و محبت بود

دلم می خواست مردم در همه احوال با هم آشتی بودند

طمع در مال یکدیگر نمی کرند

کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند

مراد خویش را در نامرادیهای یکدیگر نمی جستند

از این خون ریختن ها، فتنه ها پرهیزمی کردند

چوکفتاران خون آشام کمتر چنگ و دندان تیز می کردند!

 

چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است

چه شیرین است وقتی آفتاب دوستی در آسمان دهر تابنده است

چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است

 

دلم می خواست دست مرگ را از دامن امید ما کوتاه می کردند

در این دنیای بی آغاز و بی پایان

در این صحرا که جز گرد و غبار از ما نمی ماند

خدا، زین تلخ کامی های بی هنگام بس می کرد!

نمی گویم پرستوی زمان را در قفس می کرد!

نمی گویم به هر کس بخت و عمر جاودان می داد

نمی گویم به هر کس عیش و نوش رایگان می داد

همین، ده روز هستی را امان می داد!

دلش را ناله تلخ سیه روزان تکان می داد!

 

دلم می خواست عشقم را نمی کشتند

صفای آرزویم را که چون خورشید تابان بود می دیدند

چنین از شاخسار هستیم آسان نمی چیدند

گل عشقی چنان شاداب را پرپر نمی کردند

به باد نامرادی ها نمی دادند

به صد یاری نمی خواندند

به صد خواری نمی راندند

چنین تنها به صحراهای بی پایان اندوهم نمی بردند

 

 

Good luck**

متن نامه شهید علم الهدی

 با سلام

همان طوری که قول داده بودم متن کامل نامه شهید علم الهدی را امروز می خواهم بنویسم راستش این نامه رو در سفری که به شلمچه رفته بودیم تو هویزه بهمون دادن. که من هم بدون هیچ کم و کاستی برای شما می نویسم. دوستان خوبم شما هم اگه دوست داشتین می تونید جواب این نامه رو به آدرس ذکر شده در انتهای متن نامه بفرستید، فکر نمی کنم که هیچ محدودیتی داشته باشه.


متن زیر نامه شهید علم الهدی است که در سال 1356 خطاب به خواهرش نوشته است اگر شما مخاطب این نامه بودید به سید حسین چه جوابی می دادید ؟

 

خواهر عزیز

پس از اهدا سلام و درود ، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو می کنم .

چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار برای اولین قلم به دست گرفتم و با شما حرف می زنم .

ساعتی پیش داشتم مطالعه می کردم به یک جمله رسیدم در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود برایتان بنویسم

شاندل  Shandol متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید : " انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می کند "

ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم تمام عمر می دویم به این امید که لحظاتی بنشینیم

تمام عمر زحمت می کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی کنیم و نمی یابیم زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می شود

نیازهای کاذب و مصنوعی که دائما در آدم بوجود می آورند بوسیله تبلیغات است تلویزیون را روشن می کنید بعد از دو ساعت خاموش می کیند به خودتان نگاه می کیند می بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلا لازم نداشتید قبلا با خاکستر دیگ را می شستید امروز حتما باید پودر ...... بخرید

بوردا می خرید زن روز می خرید نگاه می کنید در فکر تهیه لباس ها و مدل های آن می افتید . استعمار فرهنگی و فرهنگ زدائی از طریق تقلید تشبه رقابت مصرف های مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد (ص) که من یتشبه بقوم فهو منه که از کلمه تشبیه استفاده شده اگر زندگیمان مثل اروپائی ها شد اگر وضع لباسمان مثل مدل های ارائه شده زن روز و بوردا و خانم ........ شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه زندگی به سوی او شدن میل کرده ایم .

یکنواختی و قالبی شدن انسانها در جوامع گوناگون و خصوصا در ملت ما که مرتبا بوسیله برنامه های فرهنگی مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده می شود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالا بردن مصرف جهانی مخصوصا جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل می کند ، غارت اصالتها منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هرچه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون می شود . چرا که اروپای صنعتی می بایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند ، و هرچه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت هم بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و ....   .

ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز می کند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدائی که برسم امانت به انسان داده شده استفاده می کند و آن تنوع که شکل از تکامل است

می بینیم ( همراه با درد ) که تمام فلسفه ها مذهب ها و ایده آلها و عشق ها و خواستنها و.... خلاصه شده در این : اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد ؟ برای ساختن وسایل آسایش .

بنظر شما آیا انسان امروز بیشتر آسایش دارد یا انسان دیروز ؟

پس همه نیرهایمان صرف فداکردن آسایش زندگی ، برای تهیه وسایل آسایش زندگی داستان شازده کوچولو را خوانده اید ؟

آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه ؟ برای تکامل ؟ برای تعالی ؟ برای رفتن به حقیقت؟ برای رسیدن به ایده آلهای مقدس انسانی ؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار او ( الله ) برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی . زیستن برای مصرف ، مصرف برای زیستن یک دور باطل دور حماقت کار – استراحت – خوردن – خوابیدن همین و بس !!!

بهتر است کمی فکر کنیم ملاک ما برای شناختن افراد چیست ؟ مثال می زنم ، آیا وقتی مثلا به خواستگاری می روید چه می پرسید ؟ می پرسید که ، آیا شما آدم باهوشی هستید ؟ با شهانت هستید ؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید ؟ چه مقدار قرآن را درک کرده اید ؟ چه مقدار در تاریخ و اقتصاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان ائمه مطالعه دارید ؟ معلوماتتان چقدر است ؟ و .......    هرگز !

درست همانگونه می اندیشیم و همانگونه انتخاب می کنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته بندی شده از غرب می آید ، اما خود نمی دانیم و نمی فهمیم و خیال می کنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است در صورتیکه اندیشه ای در قرآن بما می خواهد بدهد درست عکس آنست و با آن در تضاد کامل است و اصلا اندیشه تربیتی قرآْن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکر ها و برداشتها و چنین شناختی است نسبت به زندگی حیات وسایل مادی نیازها آرزوها خواستها آیده آلها و .... 

و ما تمام تلاشمان و نارحتی هامان و رنج ها و حتی نوع و احساسها مان دراینست که بهتر زندگی کنیم بجای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا ؟ زندگی یعنی چه ؟ تلاش برای چه ؟ اصلا چرا زندگی می کنیم ؟ و به اینها توجه نداریم ، چرا که نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم از لجن مصرف بدون تولید از لجن زندگی خلاصه شده در مادیات ، و تمام نیروهای خلاق و نبوغهای سرشار را در وسیله خلاصه خلاصه کردن ، درست مثل کسی که پله ای گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فکر کند سوراخ سمبه های آن رنگ آن و... که لحظه ای خواهد رسید و گریبان مرگ او را فرا گرفت و هنوز در فکر اینست که پله چوبی را تبدیل به فلزی یا فلزی را تبدیل به کائوچو یا طلا و یا .... کند و در نتیجه عمر تمام می شود و خود را به پشت بام نرسانده

خواهش می کنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آنرا درک کنی الناس نیام اذاماتو انتبهو ( مردم خوابند وقتی که مردند متنبه می شوند ، بیدار می شوند ) که حدس می زنم این جمله زیبا از فاطمه بزرگ آن الگو نمونه شاهد اسوه در همه زمانها برای همه نسلها و همه دختران و مادران تاریخ آن چهره زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمی دانیم و او که باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها در اتخاب ها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم نتایجی که من از این جمله گرفته ام به شما ارائه میدهم چه بسا که شما فکر کنید و به نتایج عمیق تری دست یابید مردم خوابند 1- خواب معمولا در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است

2- کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق می افتد بی خبر است

3- کسی که خواب است از خود نیز بی خبر است

4- اگر دشمنی داشته باشد بسادگی می تواند او را از بین ببرد تا در دام بیندازد

5- هنگامیکه خورشید که مظهر نور است و روشنایی طلوع کرد انسان از خواب بیدار می شود

6- کلمه ناس بکار رفته به معنای توده مردم

7- چه کسی متنبه می شود بیزار می شود پیشمان می شود بعد از آنکه بیدار شد ؟

کسی مه می فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته سرمایه های عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده همانند آب راکدی که می گندد و بوی بدی می دهد و در ثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست هدف او ( الله ) از آفرینش انسان تکامل برای اوست و سرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بکار بریم ، اما .... چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن کنیم و در گورستان فراموشی رها می کنیم و به قول قرآن زندگی مان کافرانه می شود " زین للذین کفروا لحیوة الدنیا و یسخرون من الذین امنو و الذین اتقو فوقهم یوم القیامه " کسانی که کفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شد ، و ایمان آورندگان را مسخره می کنند ولی کسانیکه تقوی پیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است

در آیه 14 سوره آل عمران مراجعه کنید و دریابید که در این آیه نقش زن در تعیین جهت فکری و مسیر زندگی مرد و چگونه مطرح شد .

الدنیا مزرعة الاخره

12 – یونس هرچه نداشتیم از خدا می خواهیم و هنگامیکه خدا آنرا بما داد او را فراموش می کنیم پس جزو مسرفین هستیم

زیرا آنچه را از نعمتها که خدا بما داده تا در راه رسیدن به او بکار بریم و اگر بکار نگرفتیم مسرفیم کذلک رین للمسرفین ماکانو یعلمون – ان الله لایحب القوم المسرفین

31- اعراف این آیه بسیار عمیق ، زیبا و رسا است

خطاب به بنی اسرائیل ( همان قومی که پیامبر ما را به آنها تشبیه می کند ) متاع و زینت را حرام نکردیم بر مردم بلکه اینها وسیله است برای مردم با ایمان و اینها فقط در دنیاست و البته در آخرت بهتر از اینها را به مردم با ایمان خواهیم داد .

به سوره کهف آیه 7 – سوره اعراف آیه 31 – سوره حدید 20 – سوره کهف 28 – سوره قصص 78 و 79 – سوره احزاب 28 – سوره توبه 38 – سوره نسا 77 – سوره آل عمران 185 – سوره نحل 117 – سوره یونس 23 و 70 – سوره رعد 26 – قصص 60 و 61 – سوره غافر 39 – سوره شورا 36 – سوره زخرف 35

مراجعه کنید با دقت به سخن خدا گوش کنید تا چگونگی زندگی و راه و هدف و نوع نیازها و خواستهایمان را از فرهنگ و ایدئولوژی قرآن بگیریم و به جهانیان ثابت کنیم که قرآن برای همه زمانهاست و عمل کردن آن برای همه نسلها

 

منتظر پاسخ شما به سخن من                              برادرتان از مشهد – حسین

 

 

جوابهایتان را به آدرس : تهران میدان انقلاب – مجتمع فرهنگی مسجد سید الشهدا (ع) طبق سوم واحد 8

موسسه فرهنگی شهیدعلم الهدی و شهدای هویزه ویا به آدرس الکترونیکی : WWW.alamalhoda.com ارسال نمائید .

 

 Have a nice day **

من برگشتم

دوستان خوبم سلام

میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است پس فرا رسیدن سال نو رو بهتون تبریک می گم.

راستش من تو این مدت نبودم مطلب فرصت ها را دریابید هم دادم بچه ها برام آپ کردن که اصلا باب میلم نبود.به هر حال تصمیم دارم در طی چند روز آینده متن نامه شهید علم الهدی که خطاب به خواهرش نوشته رو بنویسم پس منتظرم باشید.

 پس تا بعد...

             

فرصت ها را دریابید

فرصت ها را دریابید

 

من

سال نو

برگی تازه از کتاب عمر توام

فرصتی دیگرم

تا هنر زندگی تو را بنمایانم

تا آموخته های ماههای گذشته را

در من تجربه کنی

من سالی تازه ام

که آرزوهای سر کوفته ات را

در خویش نهفته ام

آمده ام تا بکاری ام

و از درون هستی من

آرزوهای سرپوش نهاده ات

امیدهای نا امید شده ات

و دعا های به استجابت نرسیده ات را

که چشم به را عزم جزم تواند بیابی

آن گاه که تو بیایی

اینان از خواب برانگیخته می شوند .

در عصر ارتباطات ماهواره

OLC.ir 

در عصر ارتباطات ماهواره

در خانه ات هستی و می بینی :

در ژرف اقیانوس آرامِِ؛ نسل فلان ماهی- هزاران سال پیش از ما نابود گردیده است

در خانه ات هستی و می خوانی:

نور فلان سیاره صدها سال نوری- تا بگذرد از کهکشان ما

 پهنای این هفت آسمان را درنوردیده است!

در خانه ات هستی و از اینگونه بسیار؛ هر روز می بینی و می خوانی و می دانی.

اما؛ نمی دانی اینک سه روز است

همسایه ات تنهای تنها در اتاقش از این جهان بی ترحم چشم پوشیده است!

همسایه بیمار؛ همسایه تنها؛ داروی قلبش را در استکان هم ریخته؛ نزدیک لب آورده

 آه اما ننوشیده است!

آشفتگی هائی؛ گواهی می دهد:

تا باخبر سازد شما را یا شمایان را بسیار کوشیده است.

همسایه ای امروز می گفت:(البته با افسوس)

«من سایه اش را گاه می دیدم از پشت شیشه؛ مثل این که مشت بر دیوار می زد!»

و آن دیگری ـافسرده- می افزود:

«من هم صدایی می شنیدم از پشت در؛ بی شک تنهایی اش را زار می زد!»

«فریدون مشیری»

Have a good week                                    

دل آبی آسمان

«««دل آبی آسمان«««

وقتی که آسمون ورود پرنده ها رو به دل خودش

ممنوع کرد؛ وضع اضطراری اعلام شد

عقاب گفت:« پرواز کردن حق طبیعی منه.»

گنجشک گفت:«شاید بشه آسمون رو راضی کرد

قسمتی از دلش رو به ما اجاره بده.»

لاشخور گفت:

«من که از امروز به بالهام احتیاجی ندارم. می رم راه رفتن رو تمرین کنم.»

کبوتر گفت:

«پیش آدم ها که بودم از چیزی نام می بردند به اسم  گفتمان.حتما ما هم می تونیم با این روش آسمون رو راضی کنیم.»

و این چنین بود که «گفتمان» به آسمون هم کشیده شد.

عقاب ؛ گنجشک ؛ لاشخور

و بقیه ی پرنده ها

از کبوتر خواستن پیش آسمون بره و با او «گفتمان» کنه.

ــ ورود افراد متفرقه ممنوع!

آسمون با یک پرنده آهنی وارد گفتمان شده.

(لطفا مزاحم نشوید)

«««

خبر جدید:(دل آبی آسمون فروخته شد.)

و کبوتر داشت فکر می کرد که آسمون دل آبیشو چند فروخته؟!

«زهرا حسین زاده»

Have a nice day                                                      

معما

OLC.ir

ارزش انسان در چیزی که به دست می آورد نیست بلکه ارزش انسان در

چیزی است که مشتاق آن است

(جبران خلیل جبران )

خداوند معمائی طرح و انسانی را خلق می کند بهتر است بگوئیم آدم را خلق

 می کند دستور سجده به سمت ملائک گسیل می کند و یکی از آن ها سر باز می زند و گفت : من از آتشم و این آدم از خاک است پس من برترم درست

هم می گفت اشتباه او این بود که راز انسان را نفهمید و فقط خاکی بودن

انسان را دید و از طراح معما غافل شد . وجود انسان خاکی است اگر انسان در خاک می ماند ابلیس برتر بود . اما انسان غیر از خاک روح خداوند را هم با کلیه خصوصیاتش به صورت ودیعه در وجودش دارد . از خاک و روح خداوند معجونی ساخته است یک خلقتی جدید نیمی ازوجودش در خاک و نیم دیگرش در افلاک است . و این موجب غفلت ابلیس شد . خاک به تنهایی مقدس نبود روح هم به تنهایی قابل سجده نبود اگر بود ملائک به روح سجده می کردند اما وقتی روح در انسان دمیده شد بعد تعظیم کردند این راز اصلی انسان است. و شیطان از این زاویه ندید که نتوانست معما را حل کند بعد که متوجه می شود می گوید: خداوندا فریبم دادی و فریب خوردم. تو درست گفتی حال که فهمیدم که درست بود که باید سجده می شد. به جدال پرداخت گفت: خداوندا فریبم دادی به من مهلت ده تا این انسان هایی که گرامیشان داشتی فریب دهم. تا روز داوری مهلت گرفت.

هیچ موجودی این روح را ندارد. حیوانات جان دارند اما روح ندارند. عصای موسی جان گرفت اما روح نداشت. روح با تمام امکانات الهی دمیده شد در این موجودات مسئول.انسان امانتی بزرگ گرفت که روح خدا بود.

«««««

کشاکش

روح ما را حق ز سویی می کشد شیطان ز سویی

عقل روشن بین ز یک سو نفس نا فرمان ز سویی

در هجوم زندگانی می برد ما را چو موجی

حالت عصیان ز سویی قدرت ایمان ز سویی

کشتی بی بادبان آدمی را می رباید

جذبه ی ساحل ز سویی حمله طوفان ز سویی

در کویر آفرینش مرد و زن را می کشاند

رحمت یزدان ز یک سو غفلت انسان ز سویی

نورباران می کند شب های مردان خدا را

مشعل عرفان ز سویی طلعت رحمان ز سویی

در سکوت خلوت شب عالمی داریم با هم

من ز سویی دل ز سویی دیده ی گریان ز سویی

بزم خوبان جهان بی شعر من گرمی نیابد

دفترم را می کشاند این ز سویی آن ز سویی

Good luck

رنج

 

OLC.ir  

از جمله کسانی باش که به خدا ایمان آورده و یکدیگر را به صبر و مهربانی

 سفارش می کنند. 

( سوره بلد /آیه۱۷ )

رنج

من نمی دانم

                                        و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان

                                       این دانا این پیغمبر

در تکاپوهایش

                                    چیزی از معجزه آن سو تر

ره نبرده است به اعجاز محبت

                                    چه دلیلی دارد ؟

چه دلیلی دارد ؟

                                   که هنوز

مهربانی را نشناخته است

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی پنهان است

                               من برآنم که در این دنیا

خوب بودن به خدا سهل ترین کار است !

و نمی دانم که چرا انسان

                               تا این حد با خوبی بیگانه ست

و همین درد مرا سخت می آزارد .    

have a good week